الوافیـــــــــــــــه

الوافیـــــــــــــــه

حسین ؛ارباب بی کفنم،

حسین ، نذر تو جان و تنم

ذکر شب و روزم زاین غصه بسوزم

در کرب و بلا راه نداده ای ،هنوزم
...

آقا بنما برما نگهت را ....

بایگانی
نویسندگان
پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابا الفضل العباس (ع)» ثبت شده است

جمعه, ۲ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۳۵ ب.ظ

یا ابا فاضل

مرحوم علامه شیخ محمدباقر بیرجندی در کبریت الاحمر نقل می ‏کند: 'من در عالم خواب گوینده ‏ای را دیدم می‏ گفت: هر کس با این عبارت متوسل به حضرت عباس علیه‏ السلام شود، حاجتش برآورده می‏ گردد:عبدالله اباالفضل دخیلک؛ ای عبد خدا ابوالفضل، دست به سوی دامن تو دراز کرده ‏ام، پناهم بده.

من بارها با این عبارت، به حضرت عباس علیه‏ السلام متوسل شده ‏ام و به نتیجه رسیده ‏ام و از آنجا که گمانم به آنجا نمی‏رفت، مشکل من حل می‏ شد. سپس می‏ نویسد: از یکی از اساتید شنیدم، مرد با ایمانی در کربلا سکونت داشت او انسان صالح و اهل خیر بود، فرزند جوان صالحی داشت، بیماری سخت گرفت، او را پس از مدتی که درمان نیافت به حرم حضرت عباس علیه ‏السلام آورد و متوسل به ذیل عنایت آن حضرت شد، تا شفای پسرش را از درگاه خدا بطلبد، شب را در حرم به سر برد، صبح آن شب، یکی از دوستانش نزدش آمد و گفت: من امشب خوابی دیده ‏ام، می‏خواهم برایت تعریف کنم، در عالم خواب دیدم حضرت عباس علیه ‏السلام شفای پسرت را از درگاه خداوند می‏ طلبید، در این هنگام فرشته ‏ای از جانب رسول خدا صلی الله علیه وآله نزد عباس علیه ‏السلام آمد و عرض کرد: 'رسول خدا صلی الله علیه وآله می‏فرماید؛ در مورد این جوان شفاعت نکن، زیرا اجلش نزدیک شده، و مدت عمرش به سر رسیده است.'

عباس علیه‏ السلام به آن فرشته فرمود: سلام مرا به پیامبر صلی الله علیه وآله برسان و از قول من بگو: 'در مورد شفای این جوان، از درگاه خدا درخواست شفا کن.' آن فرشته پیام حضرت عباس علیه ‏السلام را به رسول خدا صلی الله علیه وآله ابلاغ کرد، رسول خدا صلی الله علیه وآله همان سخن اول را تکرار کرد، و آن فرشته سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را به عرض حضرت عباس علیه ‏السلام رسانید، و این موضوع سه بار تکرار شد، در مرتبه چهارم، وقتی که فرشته آمد و پیام رسول خدا صلی الله علیه وآله را به عباس علیه ‏السلام رسانید (که عمر این جوان به سر آمده، از او شفاعت نکن) عباس علیه‏ السلام متغیر شد، و توجه معنوی به رسول خدا صلی الله علیه و آله پیدا کرد و به آن حضرت سلام نمود و عرض کرد: 'ای رسول خدا! آیا خداوند لقب باب‏ الحوائج را به من نداده؟ مردم مرا به این سمت می‏ شناسند، و به من متوسل می‏ شوند، اگر چنین نیست این لقب را از من بگیرید.' رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که خنده بر لب داشت، به عباس علیه ‏السلام فرمود: ارجع اقر الله عینک، فانت باب الحوائج، و اشفع لمن شئت، و هذا الشاب المریض، قد شفاه الله ببرکتک؛ خداوند چشمت را روشن سازد، بازگرد که تو باب الحوائج هستی، و از هر که خواستی شفاعت کن، و خداوند این جوان بیمار را به برکت وجود تو شفا داد. آری سوگند به خدا چنین خوابی را دیدم.

پی نوشت :
معالی السبطین، ج 1، ص 453.
منبع : کتاب پرچمدار نینوا ص223

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۳ ، ۲۳:۳۵